اینا آدمای زندگی تو نیستن بفهم...ا
اینا آدمای زندگی تو هستن....ا
این سهم تو ه
اون سهم تو نیست...ا
می دانی؟مهم نیست که قبلش چی گذشته و بعدش چی می شه؟ا
مهم اینه که یهو میاد و تو هیچ کاری نمیتوانی بکنی جز اینکه بهش تن بدی و دچارش بشی...ا
و باورش برای خودت هم سخت است چه برسد به همه
و من این چایی خوردن ها, این حرف زدن ها از هر جایی و هر چیزی,این یاد گرفتن ها, این ندیدن آدمهایی که حرصم را در می آوردند روزی, را دوست دارم
می دانی؟ مثل اینست که یکهو جان بگیری...ا
و باید به هیچ چیز فکر نکنی
این چیزها اکتسابی نیست

می خواستم مستقیم برم

بعد از نیمه شب از خانه دوستم بیرون آمدم
خیابان خلوت و تاریک بود.نه عابری رد می شد, نه ماشینی.حتی گربه ها هم نبودند.کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادم اما ماشینی رد نمی شد
هوا سرد بود و بدنم سرد شده بود
همه جا ساکت و تاریک بود.تاریکی و سکوت خیابان آرام آرام نزدیک و نزدیکتر شدند و در یک لحظه ریختند روی سرم و از چشمهایم آمدند تو و وارد بدنم شدند
بدن سردم ساکت و تاریک شد.قدرت حرکت نداشتم.هیچ جنبنده ای و هیچ نوری و هیچ گرمایی و هیچ صدایی نبود.هیچ.بعد از ته هیچ ,ماشینی پیداش شد و مقابل پایم ایستاد.گفتم "مستقیم" و سوار شدم
سردم بود.گفتم:"میشه بخاری تونو روشن کنید"
راننده جواب نداد.کمی جلوتر راننده راهنما زد
گفتم "ببخشید من می خواستم مستقیم برم"...ا

سروش صحت-مسافر تاکسی/ضمیمه اعتماد

نقل قولهای آکسفورد

آدم بهتر است مایه ی خنده ی مردم باشد تا مایه عبرت آنها
می دانی این روزها روزهای به غایت مزخرفی است
او هم انگار فهمیده و هی پوزخند تحویل من میدهد
البته خیلی ها می گویند که این پوزخند نیست و لبخند است
اما چه فرقی می کند
مهم این است که این روزهای جهنمی تمام شوند
اما تو خیالت نباشد
کسانی هستند که دلم خیلی بهشان گرم است
کسانی که می شنوند
نه از آن شنیدن های از روی وظیفه و این حرفا
آن شنیدن های از ته دل
روزهای مزخرفی است اما من هنوز خیلی به فنا نرفته ام گمانم